تجربی ها، پزشکی نروید!


تجربی‌ها، پزشکی نروید!

  1. پدرها و مادرها دوست دارند فرزندانشان موفق شوند

پدر و مادرها جز موفقیت و خوش‌بختی، چیزی برای فرزندانشان نمی‌خواهند! اما خیلی وقت‌ها مصداق موفقیت، مترادف موفقیت نیست. خانواده‌هایی که در تب چشم‌ و هم چشمی‌ها و رقابت برای پیشرفت مالی و تحصیلی می‌سوزند، دوست دارند که فرزندشان به سرعت گوی سبقت را از بقیه رقبا برباید. سریع‌ترین حالت برای برآورده شدن این آرزو، این است که شما با ورود به دانشگاه به مدرک برسید. چون در کشور ما ورود به دانشگاه تقریبا مساوی با دریافت مدرک تحصیلی است و احتمال ریزش دانشجو در طول تحصیل خیلی کم‌ است، رسم است که دانشجوی سال اول پزشکی را دکتر می‌نامند شاید این طوری او و خانواده‌اش ارضا شوند. هرچند که این شادی پایدار نیست و به سرعت جایش را به غم و سکون می‌دهد.

  1. تولید پزشک با صنعت مهندسی ژنتیک و کلون‌کردن در دهه 60

تا دهه 60 کشور کمبود پزشک را با به کارگیری پزشکان هندی، فلسطینی و ... جبران می‌کرد اما سیاست بر آن شد که کشور ما در این زمینه خود کفا شود. یکی از دانشگاه‌های سراسری تهران که در حال حاضر در ترم مهر و بهمن مجموعا 140 دانشجوی پزشکی می‌گیرد، در آن زمان سالیانه 800 دانشجوی پزشکی تربیت می‌کرده و تحویل جامعه می‌داده است. [قطعا در آن زمان امکانات دانشگاه با توجه به جنگ کمتر بوده است] نتیجه‌اش شده 20.000 پزشک بیکار!

  1. مراحل تحصیل در رشته پزشکی

5/2 سال اول را دوره‌ی علوم پایه می‌گویند. در این مدت یک دکتر می‌فهمد که بدن سالم چگونه کار می‌کند. شما برای این‌که این دروس را خوب یاد بگیرید، باید حداقل روزی 6 ساعت کلاس بروید و 6 ساعت مفید درس بخوانید. پس از آن امتحان علوم پایه می‌دهید [که البته امتحان سختی نیست] و وارد مرحله فیزیوپاتولوژی می‌شوید که یک‌سال است و در آن به مدت یک‌سال دروس را به صورت تئوری فرامی‌گیرید. در این مدت باید 6 ساعت در روز کلاس بروید و برای این‌که پزشک حاذقی شوید، بقیه زمان خالی را درس بخوانید. پس از آن شما Stager خواهید شد که مدتش 2 سال است. در این 2 سال صبح می‌روید بیمارستان تا 12 ظهر و از ساعت 2 تا 5 یا کمی کمتر، کلاس تئوری دارید. در بیمارستان با بیماران مختلف سروکار خواهید داشت تا بفهمید هر بیماری چه علائمی دارد. این مرحله از دو مرحله قبل سخت‌تر است. در این زمان می‌توان گفت که کوچک‌ترین کار غیر درسی شما را از درس عقب می‌اندازد. پس از این مرحله، شما امتحان پره‌اینترنی می‌دهید [این امتحان هم خیلی سخت نیست] و اینترن می‌شوید که در همین لحظه من برای شما از خدا صبر طلب می‌کنم! صبح به بیمارستان می‌روید تا ظهر و به طور متوسط یک روز در میان یا دو روز در میان به صورت 24 ساعته کشیک خواهید بود. تا این‌که بالاخره بعد از 5/1 سال اینترنی شما فارغ‌التحصیل می‌شوید. نگران نباشید، شما قطعا فارغ‌التحصیل خواهید شد.

همه چیز که رو به راه است؛ پس مشکل کجاست؟

  1. طبابت با مدرک عمومی

شما اگر سال اول دانشگاه پزشکی قبول شوید، 18 سال سن دارید. پس از 7 سال،‌ می‌شوید پزشک عمومی. بعد از آن باید 2 سال یا به طرح بروید یا به سربازی. با یک جمع ساده، سن شما پس از فارغ‌التحصیلی و بدون هیچ‌گونه عقب‌افتادگی، 27 سال است. با کمال مسرت، باید خدمتتان عرض کنم که یک پزشک باهوش در این سن، اگر پول پدر، ارثیه و از این حرف‌ها نداشته باشد، زین پس زندگی سختی خواهد داشت و به صراحت باید بگویم که زیر خط فقر می‌زید! اگر هم از مواهب پدر و مادر مایه‌دار بهره‌مند باشد، باز چیزی از شرمندگی و سرخوردگی‌اش کم نمی‌کند. راستش چندی پیش برای ویرایش یک کتاب زیست‌شناسی در روزنامه آگهی کردم؛ از 30 نفر مراجعه‌کننده، 20 نفر آن‌ها پزشک عمومی بیکار بودند! شما می‌توانید پس از دریافت مدرک در یکی از دورافتاده‌ترین نقاط کشور،‌ به طبابت بپردازید و از گرسنگی نمیرید [واقعا بدون اغراق]. باور کنید شغلی که به معنای واقعی،‌ نیاز مالی و روحی یک پزشک عمومی را برآورده کند، وجود خارجی ندارد.

  1. شرایط ادامه تحصیل

خب، شما 27 سال سن دارید، ازدواج نکرده‌اید، ‌و فرضا نیازی به پول ندارید‌ و حالا می‌خواهید ادامه تحصیل دهید؛ بدون وقفه باید یک‌سال درس بخوانید و هیچ ‌کار دیگری نداشته باشید و اگر در آن سال سؤالات رزیدنتی به فروش نرود (!) و شما تمام سعی و تلاشتان را انجام داده باشید، می‌شوید دانشجوی تخصص یا رزیدنت. خب در آن 7 سال هر چقدر زحمت کشیدید، همه را فراموش کنید؛ زیرا از این‌جا به بعد در سال اول رزیدنتی، 8 صبح می‌آیید و 4 بعدازظهر می‌روید. یک روز در میان هم 24 ساعت کشیک هستید و همه مسئولیت‌های بیمارستان با شماست. یادم هست وقتی اینترن بودم، رزیدنت‌های سال اول هفته‌ای یک ‌بار به خانه می‌رفتند! [Resident، مخفف in Hospital Resident است، یعنی مقیم در بیمارستان!]

شما درستان را خواندید؛ حالا چند سال دارید؟[یادتان باشد بدون هیچ وقفه‌ای، حتی سرتان را هم در این 14 سال تحصیل پزشکی نخارانده‌اید!] حالا 2 سال بروید در فلان شهرستان طرح تخصص؛ چشم: 33 سال. آیا ازدواج کرده‌اید؟ آیا شغل دارید؟ اکنون شما یک آقا یا خانم دکتر متخصص هستید که باید بروید و در یک شهرستان مطب بزنید و کار کنید. به نظر شما چند سال از عمر مفیدتان باقی مانده است؟

 

 

 

  1. وضع روحی دانشجویان پزشکی چگونه است؟

فرض کنید که شما آمده‌اید پزشکی متشخص شوید! و زندگی راحتی داشته باشید؛ همه مطالب بالا را هم می‌دانید. خب، آیا انگیزه‌ای برایتان می‌ماند؟ 90 درصد دانشجویان پزشکی به خاطر علاقه به درس پزشکی و شغل آن وارد این رشته نمی‌شوند؛ آن‌ها اصلا اطلاعی در مورد این رشته ندارند. فشار اجتماعی، به غلط به این راه سوق‌شان داده است و آن‌ها با هزار و یک سختی، سد کنکور را پشت سر گذاشته‌اند و وارد این رشته شده‌اند. 80 درصد دانشجویان پزشکی، دوره‌هایی از افسردگی واقعی را تجربه کرده‌اند. چون تصویر اولیه آن‌ها از پزشکی، بهشتی مملو از نعمت و موهبت بوده است، اما در عمل با توجه به حجم درس و عملکرد دولت در این زمینه و بازتاب اجتماعی و ... این رشته به جهنم نخبگان تبدیل شده است. این جهنم، نخبگانی را که می‌گیرد و می‌کشد، صدها برابر آن‌هایی است که به عرش می‌رساند. این در حالی است که هر کدام از این افراد می‌توانستند در رشته‌های دیگر مبتکر و خلاق باشند.

  1. چه کسانی در رشته پزشکی موفق‌اند؟

این همه انتقاد کردیم! خب یعنی چه؟ آیا کسی نباید پزشک شود؟ آیا پزشک خوب، متعهد و متخصص به وجود نمی‌آید؟ باید همان مثل معروف را گفت که هر کسی را بهرکاری ساختند. نخبگان باید شناخته شوند، خانواده‌هایشان آن‌ها را بشناسند و در کوچه‌های پرتراکم در پشت ترافیک نکشانندشان. هر کاری یک نخبه می‌خواهد. همه نخبه‌ها برای پزشکی و برق و معماری و چند رشته محدود که تعداد آن‌ها از انگشتان دست هم تجاوز نمی‌کند، ساخته نشده‌اند. به علاوه سیستم حاکم که باید زمینه را فراهم کند [که البته به هیچ‌وجه نباید به انتظار آن نشست]، جامعه هم باید ذائقه‌اش را تغییر دهد.

  1. فشار اجتماعی باید کاهش یابد. کسانی باید وارد این رشته شوند که:
  1. علاقه و آگاهی زیادی نسبت به این رشته داشته باشند.
  2. از کار و شغل خود لذت ببرند.
  3. روزی 10 تا 12 ساعت مطالعه برای آن‌ها کاری لذت بخش ‌باشد.
  4. از بنیه مالی خوبی تا رسیدن به شکوفایی برخوردار باشند تا نیاز مالی آن‌ها را فلج نکند.
  5. حالاحالاها قصد ازدواج نداشته باشند!

 

پرستیژ و درآمد را فراموش کن. [چون در دسترس نیست!] راه را، شب‌های کشیک را، امتحانات را، درس‌خواندن و درس‌خواندن و درس‌خواندن را در نظر بگیر. حالا .... اگر از راه، بیشتر از نتیجه لذت می‌بری، حتما برو پزشکی. تو برای آن ساخته شده‌ای.

کلینیک مشاوره گاج