هوش هیجانی


                                                                                                         بسم الله الرحمن الرحیم

 محقق : سیما بسطامی                                                                                             هوش هیجانی

گفتاراول:  تعریف هوش، تاریخچه مفهومی،هوش هیجانی، جایگاه هوش هیجانی، تفاوت EQ با IQ ، دیدگاه گلمن،

گفتاردوم :  تاثیر خانواده برهوش ، هوش منطقی( هوش بهر) هیجان، ظهور و پیدایش هوش هیجانی ، تاثیر هوش در زندگی

 کلیدواژه ها : هوش، هوش هیجانی، هوش منطقی( هوش بهر) ، EQ ، IQ ، هوش  ارتباطی،.......

تعاریف   ماهیت     تاریخچه      بررسی         تفاوت    دیدگاه ها       تاثیر خانواده بر هوش        هوش منطقی       هیجان          منابع:

تعریف هوش

هـوش یکــی از مباحــث اصـلی و مهــم در روان شناســی اسـت . در تعریــف آن (لغــوی و اصطلاحی)، گفته شده است «هوش یا هـش در لغـت بـه معنـای فهـم، شـعور، درک، آگـاهی، بیداری، بجابودن حواس، متمایز کردن، زیرکی، زرنگی، عقل و خرد استعمال شده است. و امـا بررسی مفهوم اصطلاحی هوش نشان می دهد که علی رغـم تعـاریف گونـاگون و متنـوع از آن، مراد چیزی جز تعبیر ادبی و تاریخی "جوهر دانایی" و یا "توانایی یادگیری" نیست. هرگاه فرد در حوزه های خاص از توانایی یادگیری فوق العاده باشد، اصطلاحا می گوییم وی فردی مستعد است و در آن زمینه از استعداد خاص برخوردار اسـت » (کـاظمی حقیقـی، 1376 :1 .)  ارائه‌ی یک تعریف واحد از مفهوم هوش کار چندان ساده‌ای نیست. شاید به این خاطر که هوش یک مفهوم انتزاعی است و قابل دیدن و حس کردن و لمس کردن نیست تعریف دقیق و یکسانی هم نمی‌توان از آن داشت

. واژه ی هوش زیاد به کار می رود، ما پیوسته هم نوعان خود، به خصوص کودکان را تیزهـوش، یـا کـم هوش یا بی هوش می نامیم یا در فکر خود یکی از صفات را به آنان نسبت مـی دهـیم . بـا ایـن وجود اگر از ما بپرسند که هوش چیست؟ در پاسخ به زحمت می افتیم علت این است کـه اولا مسلم نیست که هوش به وجه مطلق وخالص و به صورت استعداد مستقل وجود داشته باشـد،ثانیا به فرض وجود داشتن، بتواند مستقیما و به روش عینی وعلمی مورد مطالعه قـرارگیـرد( پیاژه، 1367.)

درست است که ماهیت هوش کمی پیچیده است وهنوز کاملا شناخته‌شده نیست اما هر فردی درذهن‌اش تصور وتعریفی از هوش دارد.بسیاری ازافراد هوش را توانایی واستعداد یادگیری می‌دانند، عده‌ای آن را توانایی سازگاری افراد با محیط و موقعیت‌ها می‌پندارند،بعضی آن راعلت پیشرفت وموفقیت افراد می‌دانند،عده‌ای توانایی فهم ودرک اموررا به هوش نسبت می‌دهند و... .

هوش از نظر فیزیولوژیکی پدیده‌ای است که در اثر فعالیت سلول‌های مغز ایجاد می‌شود. زیست‌شناسان هوش را به عنوان عاملی برای بقا و سازگاری موجود زنده با محیط اطرافش در نظر گرفته‌اند، فلاسفه اندیشه‌های مجرد و تفکرات انتزاعی را هوش می‌نامند و متخصصان علوم و تربیت معتقدند به توانایی یادگیری افراد هوش گفته می‌شود

در ادامه به برخی از تعاریف هوش که تاکنون مطرح شده‌اند اشاره می‌کنیم

 الف) توانایی یادگیری     ب) توانایی سازگاری فرد با محیط اطراف    پ) توانایی تفکر انتزاعی   ت) توانایی حل مساله

 ث) توانایی قضاوت صحیح    ج) خزانه‌ی مهارت‌های ذهنی آدمی     چ) توانایی بهره‌مندی از تجارب گذشته

 ح) استعداد شخص برای درک جهان و برآورده ساختن انتظارات آن

 خ) آنچه که مقیاس‌ها و آزمون‌های هوش آن را می‌سنجند و اندازه می‌گیرند

 د) قابلیت به‌کارگیری توانمندی‌ها برای رسیدن به اهداف   ذ) حاصل فعالیت سلول‌ها و نورون‌های مغز                                       ر) توانایی درک و استدلال

گالتون هوش را این‌گونه تعریف می‌کند: «هوش عبارت است از یک سلسله مهارت‌های ادراکی و حرکتی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.»

به‌طورکلی می‌توان تعاریف متعددی که درباره هوش ارائه شده است را به سه گروه زیر تقسیم کرد.

روانشناسان تربیتی معتقدند هوش کیفیتی است که سبب ایجاد موفقیت تحصیلی می‌شود و همان هوش شناختی یا هوش تحصیلی است. درواقع این دسته از روانشناسان معتقدند هوش نوعی استعداد تحصیلی محسوب می‌شود و برای توجیه اعتقادشان به این اشاره می‌کنند که کودکان و دانش‌آموزان باهوش عملکرد تحصیلی بهتری نسبت به کودکان و دانش‌آموزان کم‌هوش دارند. مخالفان آنها هم معتقدند نمی‌توان هوش را به پیشرفت و موفقیت تحصیلی محدود کرد و تجربه‌ پیشرفت و موفقیت در دیگر فعالیت‌های زندگی و تمامی موقعیت‌ها به میزان هوش بستگی دارد

دیگر روانشناسان توانایی فرد برای درک و استدلال منطقی، تشخیص حالت‌ها و کیفیت‌های متفاوت محیط، توانایی به‌کارگیری توانمندی‌ها درجهت رسیدن به اهداف و سازگاری با محیط را هوش می‌نامند

متخصصان روان‌سنجی هم معتقدند هوش پدیده‌ای است که ازطریق مقیاس‌ها و آزمون‌های هوش سنجیده می‌شود

همان‌طورکه دیدید در تعاریفی که دانشمندان مختلف از هوش ارائه کرده‌اند توافق آشکاری به چشم نمی‌خورد اما گونه‌ای از هماهنگی را هم می‌توان در تعاریف مختلف هوش مشاهده کرد؛درهمه‌ی این تعاریف به نوعی استعداد که برای حل مسائل مفید است اشاره شده است.درهرصورت به نظر می‌رسد جامع‌ترین تعریف از هوش توسط وکسلرارائه شده است. وکسلر معتقد است هوش مفهومی کلی است شامل توانایی‌های فرد برای اقدام هدفمندانه، تفکر منطقی و برخورد مؤثر با محیط. او هوش را این‌گونه تعریف می‌کند: «میزان توانایی فرد برای تفکر منطقی، اقدام موثر و هدفمند و سازگاری با محیط و شرایط جدید»

آلفرد بینه و سیمون که اولین آزمون هوش به نام آن هاست معتقد بودند «هوش یک قوه ی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیش ترین اهمیت را در زندگی علمی آدمـی دارد . این قوه ذهنی، همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملـی، ابتکـار و توانایی تطبیق باشرایط یاد می شـود : درسـت قضـاوت کـردن، درسـت درک کـردن و درسـت استدلال کردن و اینهاسـت فعالیتهـای بنیـادین هـوش » (بینـه و سـیمون، 1905 ،بـه نقـل از هلیگارد، 1380 :47 و 48 .)در سال 1916 ،ترمن شاخص مناسبی بـرای هـو ش ارائـه داد کـه نخستین بار توسط روان شناس آلمانی؛ ویلیام اشترن (1838 -1817 )پیشنهاد شده بـود . ایـن شاخص هوش بهر نامیده می شود که در زبان انگلیسی به (IQ ) شهرت دارد و هوش بهر را بـه صورت نسبت سن ذهنی به سن زمانی بیان می کند (همان منبع)

تاریخچه مفهومی هوش هیجانی:

ثرندایک استاد دانشگاه کلمبیا، اولین کسی بود که مهارت های هوش هیجانی را   نام گذاری کرد، اصطلاحی که او ابداع کرد هوش اجتماعی  بود. در نظر وی هوش اجتماعی، نشانگر افرادی است که در خوب کنار آمدن با مردم مهارت های کافی دارند. پس از آن، در سال های دهه 1980 بود که هوش هیجانی ((EQ  نام فعلی خود را به دست آورد. دو روان شناس آمریکایی، "پیترسالووی" و "جان مایر"، اولین کسانی بودند که این اصطلاح را به کار بردند و کارهای آکادمیک آنها در این زمینه پایه را برای کارهای بعدی فراهم کرد. سالووی و مایر، در رساله قوی و بی‌نظیر خوددر سال ۱۹۹۰، هوش هیجانی (EQ) را نوعی از هوش توصیف کردند که توجه به احساسات و هیجان های خود و دیگران، و فرق گذاشتن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای راهنمایی افکار و اعمال خود و دیگران را شامل می‌شود. بدین ترتیب مفهوم هوش هیجانی از حالتی درونی به حالت بین فردی و اجتماعی گسترش یافت. در هوش هیجانی علاوه بر شناخت هیجانات و احساسات، کنترل و مدیریت آن نیز بسیار مهم است.

) : EQ) تعریف هوش هیجانی

گلمن به عنوان کسی که پژوهش های خارق العاده ای در زمینه مغز و رفتار انجام داده است، به روشنی بیان می دارد که عوامل دیگری وجود دارند که موجب می شوند افرادی که هوش بهر بالایی دارند در زندگی موفقیت های چندانی بدست نیاورند و در مقابل کسانی که هوش متوسطی دارند،در مسیر موفقیت قرارمی گیرند. او معتقد است که هوش عاطفی دو سرچشمه دارد: ذاتی و اکتسابی، پس می توان در هر سنی هوش عاطفی را آموخت و آن را تقویت کرد و یافته ها نشان می دهد که این هوش با افزایش عمر بیشتر می شود.

”ظرفیت درک احساسات خود و دیگران و آگاهی از آن به منظور برانگیختن خود و مدیریت هیجان ها در خویشتن و روابط خود ” (گلمن1990.(

کارکرد هوش هیجانی مهار عواطف و برقرار کردن تعادل بین احساسات و عقل است، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی رساند. هوش هیجانی همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجان‌ها و استفاده از آنها در زندگی است.
هیجان‌ها، شامل حالات خوشایند و ناخوشایند احساسات ما هستند مانند
خشم:  تهاجم، اوقات تلخی، پرخاش، خصومت، تند مزاجی 
اندوه:  غصه، دلتنگی، عبوسی، ناامیدی، دل شکستگی 
ترس:  اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، وحشت، شوک (ترس ناگهانی(
نفرت : تحقیر، اهانت، خوار شمردن، بیزاری، اکراه
شرم:  احساس گناه، حسرت، احساس پشیمانی، افسوس
عشق : پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، پرستش
شادمانی : شادی، لذت، سعادت شوق، تفریح، آسودگی، وجد، خشنودی
شگفتی : جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب (اسناوندی،سایت هوش تخصصی)

بررسی جایگاه هوش هیجانی در مغز:

 

قسمت‌های پایینی (ابتدایی‌تر) مغز واکنش های احساسی را میانجیگری می‌کند. این قسمت‌های مغز سیستم limbic hippocampus نامیده می‌شوند.

بخش‌های هیجانی مغز،  نحوه عملکرد نواحی فوقانی (پیشرفته‌تر) مغز به نام  neocortex را تحت تاثیر قرار می‌دهد. هنگامی که تصمیمات پیچیده و مشکلی را اتخاذ می‌کنید همچون زمانی که با افراد ارتباط برقرار می‌کنید، مساله حل می‌کنید و بخش‌های پایینی (زیرین) مغز بازهم فعال هستند، آنها در این که چگونه به طور موثر و کارآمد کارهای مختلف را انجام می‌دهید، نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنند. هیجانات، تصمیمات و واکنش‌هایتان به وقایع حتی بی اهمیت‌ترین آنها افراد را تحت تاثیر قرار می‌دهند. دارا بودن هوش هیجانی خوب مستلزم عملکرد بهینه و توامان قسمت های بالایی و پایینی مغز است.
بخش‌های پایینی مغز به بقا انسان کمک می کند، همان اندازه که به افراد در مراقبت و آگاه بودن از خطرات و فرصت‌های مناسب کمک می کند. بنا بر این، ما با متعادل کردن واکنش هایمان می توانیم تعبیر و تفسیر درستی از موقعیت‌ها پیداکنیم).اسیون،2009)

 

 

EQ  با IQ تفاوت

 با اشاره به تفاوت EQ  و IQ اهمیت EQدر رفتار و عملکرد سازمانی افراد بیشتر نمایان خواهد شد :

 اولا IQ  تا حد زیادی غیر اکتسابی و موروثی است در حالیکه نتایج پژوهشها نشان می دهد با دادن آموزشهای لازم و فراهم کردن بستر تربیتی مناسب می توان EQ افراد را ارتقا داد.

ثانیا با توجه به اهمیت  روابط اجتماعی در سازمانها بدون تردید نقش EQ در موفقیت شغلی افراد پر رنگ تر است. امروزه گفته می شود موفقیتهای افراد در سازمانها 80 % وابسته به EQ  و تنها 20 % در گرو بهره مندی ازIQ  بالاست به عنوان مثال فردی با توانایی های منطقی و بهره هوشی بالا که نتواند احساساتش را کنترل کند یا روابط اجتماعی خوبی را بنا کند در محیط کاری اش با مشکل روبرو می شود، ولی فردی با بهره هوشی عادی و در عین حال برخورداری ازEQ بالا با مدیریت بر احساسات خود برانگیختگی ، همدلی و داشتن روابط اجتماعی مطلوب در سازمان با احتمال بیشتری می تواند به جایگاههای بهتر و موفقتیهای بیشتر دسترسی پیدا کند.

  EQ

 ثا بت نیست . در طول زندگی قابل افزایش است.

IQ

در حدود 15 سالگی تثبیت می شود. قابل افزایش نیست.

 می تواند به اندازه 10 تا 20 درصد در موفقیتها نقش داشته باشد

 از دیدگاه گلمن:EQ

1- قابلیتهای فردی(هوش درون فردی):

  1. خوداگاهی (شناخت احساسات، تمایز احساسات، اعتماد بر قابلیتها)
  2. خود مدیریتی (خود کنترلی، پذیرش مسئولیت، انعطاف پذیری، اشتیاق برای کسب موفقیت، ابتکار، خوش بینی)

2- قابلیتهای اجتماعی (هوش ارتباطی):

  1. آگاهی اجتماعی (همدلی، آگاهی سازمانی، آگاهی از نیازهای دیگران)
  2. مدیریت روابط اجتماعی (گسترش توانائیهای دیگران رهبری القایی، توانایی سرعت بخشیدن به تغییر، تاثیر گذاری، مدیریت تعارضات، کارگروهی و همکاری)

ابعاد 5 گانه هوش هیجانی از دید گاه سالووی و مایر:

  1. در 1990 سالووی و مایر، با تکیه بر طبقه بندی گاردنر، واژه هوش هیجانی(عاطفی) را برای اولین بار به کاربردند. آنها با ترکیب دو دسته هوش درون فردی و هوش ارتباطی، مفهوم هوش هیجانی را توسعه دادند:
  2. Personal Competence1 - قابلیتهای فردی
  3. Self Awareness      (خود آگاهی)     
  4. Self Management       (خود مدیریتی) 
  5. Motivation       (انگیزش)  
  6. :Social Competence   2- قابلیتهای اجتماعی
  7. Empathy     (همدلی)   
  8. Social Skills     ( مهارتهای اجتماعی)

 

 

1- خودآگاهی:

خودآگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است، بخش مهم و کلیدی هوش عاطفی را تشکیل می دهد. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسات نشان از درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه دارد. در واقع خود آگاهی به این معنی است که فرد هر احساسی را به همان صورتی که بروز می کند تشخیص دهد. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و ادراک خویشتن، نقش تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین نیز، فرد را به سردرگمی دچار می کند. در مورد واقعی بودن احساسات به نکته ای از برن  اشاره می شود . اریک برن ، پایه گذار مکتب  تحلیل رفتار متقابل ، در کتاب بازیها، در بخش تسط بر خود، 3 عامل را برای مسلط شدن فرد برشخصیت خود بر می شمرد: آگاهی ، آرامش خاطر وصمیمیت.

2- خودنظم دهی (خود مدیریتی):

کنترل و اداره احساسات مهارتی است که برپایه خود آگاهی شکل می گیرد. این توانایی عاطفی به ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطرابها، افسردگی ها و بی حوصلگی های متداول و قابلیت او در به تاخیر انداختن ارضای نیاز بستگی دارد. آزمایش جالبی در این زمینه توسط والتر میشل، روان شناس آمریکایی انجام شد . او تعدادی از کودکان 4 ساله رابرای آزمون انتخاب کرد و از آنها خواست تا یکی از این دو وضعیت را برگزینند: یا  الان، یک قطعه شیرینی دریافت کنند و یا 15-20 دقیقه بعد، دوقطعه بگیرند. میشل نتایج آزمون را ثبت کرد. چهارده سال بعد، وقتی همان کودکان، در سنین نوجوانی مورد ارزیابی قرار گرفتند، دسته ای که توانسته بودند 15-20 دقیقه تحمل کنند، هم از نظر اجتماعی کارآمدتر بودند و هم در آزمون استعداد تحصیلی(SAT) نمرات بالاتری دریافت کردند. مدیران و رهبران قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند. عامل خود نظم دهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است، زیرا در محیطی که سازمانها مستهلک می شوند و فناوری کار با سرعتی گیج کننده تغییر شکل می یابد. فقط افرادی که برهیجانهایشان تسلط یافته ا ند، قادر به انطباق با این تغییرها هستند.

3- خود انگیزشی :
هدایت احساسات در جهت هدفی خاص برای تمرکز، توجه و ایجاد انگیزه در خود بسیار مهم است. هر فرد برای رسیدن به اهداف، نیاز دارد خود را برانگیخته کند و لازمه خودانگیختگی این است که فرد از احساسات و علایق واقعی خود آگاه باشد، نه از علایق و تمایلات آموخته شده و یاد گرفته شده. به عبارت دیگر خودانگیختگی نیز ریشه در خودآگاهی دارد. کنترل احساسات زمینه ساز هر نوع مهارت وموفقیت است و کسانی که قادرند احساسات خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود، سعی می کنند مولد ومؤثر باشند

4- همدلی :

توانایی دیگری که براساس خودآگاهی هیجانی شکل می گیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت مردمی محسوب می شود. همدلی به معنی درک احساسات، هیجانات و نیازهای عاطفی دیگران و انجام واکنش مناسب در
برابر آنهاست. معمولا درک احساسات افراد برون گرا راحت تر از افراد   درون گراست، اما آگاهی از زبان بدن در شناخت و فهم احساسات واقعی دیگران، به ما کمک می کند، زیرا معمولا تمام احساسات فرد، به طور ناخواسته در حرکات، رفتارها و تکانه های اندامها و اعضای او انعکاس می یابد. آگاهی « حالات چهره » به عنوان مهمترین عضو انعکاس دهنده احساسات نیز       می تواند مؤثر باشد.

5- مهارت های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران:

هنر ارتباط با مردم به مقدار زیاد، مهارت کنترل و اداره احساسات دیگران است. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می کند. رهبران دارای سطوح بالای تواناییهای هیجانی می باشند و اغلب با روحیه هستند. افراد ماهر از نظر اجتماعی به حوزه وسیعی از آشناییها و همچنین مهارتها برای ایجاد رابطه تمایل دارند. این افراد در مدیریت گروهها ماهر هستند. مهارتهای اجتماعی می تواند به عنوان کلید قابلیتهای رهبری در اکثر سازمانها در نظر گرفته شود، زیرا وظیفه رهبر انجام کار از طریق دیگرافراد است. در این راستا رهبران به مدیریت موثر روابط نیاز دارند ومهارتهای اجتماعی آن را ممکن میسازد

تاثیر خانواده بر هوش هیجانی :
احساسات ما انعکاسی از احساسات غالب در محیط خانواده می باشد:

والدینی با هوش هیجانی پایین:

1-بیان غیر مستقیم احساسات نظیر سکوت    2-عیب جویی کردن ،احساس گناه

3-انکار یا سرپوش نهادن مشکلات  4-عدم مسئولیت عاطفی  5- بدرفتاری ،خشونت والدینی با هوش هیجانی بالا:

1-مهربانی ، حساس  بودن        2-عشق ،گرمی وحرارت ،همدلی      3-شادی ،سرزندگی ،حق شناسی

4-اعتماد به نفس داشتن ، پر هیجان و     5-خوش بین بودن      6- بیان مستقیم عواطف

هوش منطقی (هوش بهر)

هوش منطقی (هوش بهر)  «هرمن ابینگهاوس 1 روان شناس آلمانی، اولین بار هجاهای بی معنی را اختـراع کـرد . ایـن وسیله اجازه داده است تا حافظه ی آزمودنی، از طریق شمردن تعداد هجاهایی که مدتی بعد از 2 حفظ کردن آن ها را به خاطر می آورد، اندازه گیری شود. نفـر د وم، آلفـرد بینـه روان شـناس فرانسوی است (1905 )که توانست تعدادی سؤال و مسـایل آسـان تهیـه کنـد و آن هـا را در اختیار کودکان قرار دهد و با مقایسه نتایج با یکدیگر، هوش [هوش بهر] آن ها را اندازه بگیـرد . مسائل مطرح شده در واقع بسیار ساده بود و با تجربه های روزمره ی کودکان ارتبـاط داشـت و به جرات می توان گفت کارهایی که بعدها دراین زمینه انجام گرفته، چیزی جـزکـاربرد فکـر اولیه نبوده است. انواع سؤالاتی که برای اندازه گیری هوش به کار می رودبه ایـن صـورت مـی تواند باشد که مثلا ازکودک بپرسند؛ کبریت بـه چـه درد مـی خـورد؟ درچـه سـاعتی از روز خورشید در سمت مغرب است؟ مفهوم این ضـرب المثـل چیسـت؟ "انسـانی کـه بـه دو زبـان صحبت می کند به اندازه ی دو نفـر ارزش دارد ". بینـه چنـین فرصـتی را فـراهم آورد و آن را آزمون هوشی نامیده است. او با اجرای تست خود توانسته است میانگین نتایج کودکان 3 ساله، 4 ساله، 5 ساله و ... را پیدا کند. مثلا زمانی که یک کودک 6 سـاله امتیـاز کودکـان 5 سـاله را کسب می کرد، بینه میدانست که او از نظر رشد ذهنی عقـب مانـدگی دارد و سـن عقلـی او 5 سال است. یا اگر نمره او با میانگین نمـرات کودکـان 7 سـاله یـا 8 سـاله مطابقـت مـی کـرد، مفهومش این بود که رشد ذهنی کودک نسبت به سن او پیش رسی دارد و دارای سن عقلی 7 یا 8 سال است. مرحله ی بعدی در اندازه گیری هوش این است که ضریب هوش تعریف شود2 این کار توسط ویلهم اشترن روان شناس آلمانی انجام گرفت. اگر سن عقلی را به A.N و سن تقویمی را به A.C نشان دهیم، ضریب هوشی [هوش بهر] یک کودک به ترتیـب زیـر بدسـت  به این ترتیب، اگر کودک 8 ساله دارای سن عقلی 6 سال باشد ضریب هوشی (هوش بهـر ) او 75 خواهد بود، اما اگر سن عقلی او 10 سال باشد ضریب هوشی او 125 خواهد بود. بنابراین، ضریب هوشی [هوش بهر] 100 نشانه ی رشد متوسط، 95 نشانه ی کندی مختصر، و 90 نشانه ی کندی بیشتر و ... خواهد بود.

تعریف هیجان

تعریف هیجان: دانیل گلمن می گوید «واژه ای که تحت عنوان هیجان به آن اشاره مـی کـنم، اصـطلاحی است که روان شناسان و فلاسفه بیش از یک قرن در باره ی معنای دقیق آن به بحـث و جـدل پرداخته اند. در فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد، معنای لغوی هیجان چنین ذکـر شـده اسـت :«هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، هر حالت ذهنی قدرتمند ی تهیـیج شـده ». من لغت هیجان را برای اشاره به یک احساس، افکار، حالت های روانی و بیولوژیکی مخـتص آن و دامنه ای از تمایلات شخص برای عمل کردن بر اساس آن به کار می برم. تعداد هیجان هـای شناخته شده با در نظر گرفتن ترکیبات، گوناگونی ها، تحولات و اختلالات جزیی میان آن ها به صدها نوع می رسد. در واقع، هیجان های ظریف بی شماری وجود دارند که بـرای بیـان آن هـا واژه ای نداریم. در میان پژوهشگران، بحث بر سر این که آیا اصولا می توان بعضی از هیجان ها را اصلی تلقی کرد- هیجان هایی که به مثابه ی رنگ های اصلی؛ آبی، زرد، قرمز باشند که سایر ترکیبات از آن ها سرچسمه بگیرند- و این که این هیجان ها کدامند، بحثـی دنبالـه دار اسـت . تعدادی از نظریه پردازان، چندین هیجان مشابه را در مجموعه ای واحد جـای مـی دهنـد، امـا جملگی آنان بر این مطلب اتفاق نظر ندارند. عنوان برخی از این خانواده های اصـلی و برخـی از اعضای آن ها از این قرار است: خشم: تهاجم، هتک حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخی، غیظ، آزردگی، پرخـاش، خصـومت، اذیت، تندمزاجی، دشمنی و شاید در بدترین حالت تنفر و خشونت آسیب شناختی. اندوه: غصه، تاثر، دلتنگی، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود، احسـاس تنهـایی، دل شکستگی، ناامیدی و در سطح آسیب شناختی، افسردگی شدید. 15 ترس: اضطراب، بـیم، نـاآرامی، دلواپسـی، بهـت، نگرانـی، تـوهم، ملاحظـه کـاری، تردیـد، زودرنجی، ترسیدن، ترس ناگهانی (شوک)، وحشت، و از نظر آسیب شناسی روانی هراس (فوبی) و وحشت زدگی. شادمانی: شادی، لذت، آسودگی، خرسندی، سعادت، شوق، تفـریح، احسـاس غـرور، لـذت جسمانی، به هیجان آمدن، وجد خشنودی، رضایت، شنگولی، بوالهوسی، از خود بی خود شدن، و در نهایت شیدایی (مانی). عشق: پذیرش، رفاقت، ا عتماد، مهربانی، هم ریشگی، صمیمیت، پرستش، شیفتگی، مبهوت شدن. شگفتی: جاخوردن، حیرت، بهت، تعجب. نفرت: تحقیر، اهانت، خوار شمردن، اکراه، بیزاری، بی رغبتی. شرم: احساس گناه، دست پاچگی، حسرت، احساس پشیمانی، احساس پستی، افسوس، دل شکستگی و توبه. فهرست مذکور، یقینا نمی تواند کلیه سؤال های مربوط به نحوه ی طبقه بندی هیجـان را پاسخ دهد. برای مثال، حسادت را، که گونه ا ی از خشم آمیخته با اندوه و ترس اسـت، چگونـه می توان طبقه بندی کرد؟ جایگاه محاسنی هم چون امید و ایمان، شهامت و بخشندگی، یقین و متانت یا معایب ناپسندی هم چون شک، خودپسندی، تنبلی و بـی حـالی – یـا مـلال کـدام است؟ پاسخ روشنی موجود نیست، مجادله ی علمی بر سر نحوه ی طبقه بندی هیجان ها هـم چنان ادامه دارد. این استدلال که چند هیجان محوری وجود دارد تا حدودی وامـدار کشـفیات پل اکمن استاد دانتشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو است - وی معتقد است افراد متعلق به فرهنگ های مختلف در سراسر دنیا، از جمله افرادی که به  فرهنگ های نانویسا تعلق دارند و به احتمال زیاد از سینما یا تلویزیون تاثیر نپذیرفته ا ند، می توانند حالت های چهره حاکی از چهار هیجان (ترس، خشم، اندوه و لذت) را تشخیص دهند- و همین امر جهان شمول بودن این هیجان ها را نشان می دهد. اکمن تصاویری از چهره ی افراد را که با دقت تکنیکی زیاد، نشانگر حالت های روحی آنـان بـود، بـه افـرادی نشـان داد کـ ه بـه  فرهنگ های بسیار دورافتاده ای هم چون قبیله ی فور در گینه ی نو تعلق داشتند- قبیله ای منزوی که در ارتفاعات دوردست در وضعیت عصر حجر زندگی می کننـد - و دریافـت سـاکنان تمام دنیا همان چند هیجان پایه را تشخیص می دهند. شاید بتوان گفت اولین بار، دارویـن بـه موضوع جهان شمول بودن حالت های بیانگر چهره در ابراز هیجان ها توجه کرد و وی این امـر را گواهی بر این امر می دانست که نیروهای تکامل، این نشانه ها را در سیستم عصـبی مرکـزی انسان ثبت کرده اند. من در جست و جو برای یافتن هیجان هـای پایـه ای از اکمـن و دیگـران پیروی می کنم که هیجان را به صورت چند خانواده یا بعد مطرح مـی کننـد، و خـ انواده هـای اصلی - خشم، اندوه، ترس، لذت، عشق، شرم و امثال آن – را مواردی در نظر می گیرم که برای اشاره به جزئیات بی شمار زندگی هیجانی بشر لازمند. هر کدام از این خـانواده هـا، دارای یـک هسته ی هیجانی پایه اند که نقشی محوری دارند و دیگر وابستگان آن ها با گونه گونی های بی شمار خود، از آن مرکز نشات می گیرند. حالت های روحی در حلقه های بیرونی جـای دارنـد و به زبان فنی، خموش ترند و نسبت به یک هیجان خاص، دوام بسیار بیشتری دارند (برای مثال اگر چه بسیار نادر است فرد یک روز تمام در اوج خشم قـرار داشـته باشـد، امـا داشـتن حالـت روحی گرفته و تحریک پذیر در تمام مدت روز، چندان نادر نیست، که در این میان، وهله هـای کوتاه مدتی از خشم هم به آسانی پیش می آیند). در مرتبه ی بعد از حالت روحی، باید از خلق وخو صحبت کنیم که آمادگی ابراز یک هیجان یا حالـت روحـی مشـخص اسـت کـه افـراد را مالیخولیایی، ترسو یا شادمان مـی سـازد و ورای ایـن حالـت هـای هیجـانی بایـد از اخـتلالا ت هیجانی آشکار مانند افسردگی بالینی یا اضطراب مداوم نام برد که بر اثر آن فرد احسـاس مـی کند به صورتی مستمر، در یک حالت روحی مسموم کننده گرفتار شده است» (گلمـن، 1383 و 388 و 387و389)

ظهور و پیدایش هوش هیجانی

 هوش عاطفی (هیجانی) آخرین تحول و ابداع مهم، در درک رابطـه بـین تفکـر و عاطفـه است. برخلاف عقاید قبلی، بهترین و منحصر به فردترین کمکی که این سازه کرده، ایـن اسـت که عواطف و افکار را با هم سازگار می داند و هوشمندانه آن ها را با هم ترکیب می نماید. همان گونه که بلایس پاسکال در جمله ای مشهور می گوید: "قلب، استدلال خاص خودش را دارد که چرا استدلال ها را نمی پذیرد". در سازه ی هوش عاطفی، ادعا می شود که تفکر و عاطفـه، آن گونه که قبلا فرض می شد، جدای از هم نیستند. امروزه هوش عاطفی دارای دو حوزه و طیـف گسترده است. یکی از طیف ها، روان شناسی است که هوش عاطفی را به عنوان یک ویژگی یـا خصیصه ی شخصیتی به حساب آورده و طیف دیگر، پژوهش های تجربی هستند که به صورت دقیق و جامع و آن را مورد مطالعه قرار داده و روش های ارزیابی معتبری برای سنجش آن ارائه نموده اند» (نیکنام 1393(

دانیل گلمن نیز معتقد است که هوش هیجانی هم شامل عناصر درونی است و هم بیرونـی . درونی شامل میزان خودآگاهی، خودانگاره، استقلال، خودشکوفایی و جرات منـدی مـی باشـد . عناصر بیرونی شامل روابط بین فردی، هـم دلـی و مسـئولیت اجتمـاعی اسـت . گلمـن، هـوش هیجانی را نوع دیگری از هوش می داند که این نوع هوش به ما نمی گوید که در دوران تحصیل چه نمره ایی بگیریم، بلکه بیش تر به این نکته می پردازد که ما چگونـه مـی تـوانیم شـرایط را سنجیده و به نمرات خوب دست یابیم.

و استفاده از آن ها برای راهنمایی کردن رفتار، تا چه حد اهمیت دارد» (برادبـری / گریـوز، 1384:31) رابطه ی انکار ناپذیری بین هیجانات و عمل انسان از یک سو و بین هیجاناتی کـه از نظر پدیدار شناختی مثبت، منفی و خنثی اند مانند؛ علاقه، شـادی، تـرس، خشـم، انزجـار و تعجب و فیزیولوژی بدن برقرار است «تمام هیجان ها، در اصل تکانه هـایی بـرای عمـل کـردن هستند، برنامه هایی فوری برای حفظ زندگی که تکامل در وجود ما به تدریج به ودیعه گـذارده است. ریشه ی اصلی لغت (emotion) (هوش هیجـانی ) فعـل لاتـین(motere ) بـه معنـای حرکت کردن است که اضافه شدن پیش وند (e ) به آن، معنای ضـمنی «دور شـدن » را بـه آن می بخشد و نشان می دهد که در هر هیجان، گرایشی به عمل کردن نهفته است. منجـر شـدن این هیجان ها به عمل، بیش از همه هنگام مشاهده ی حیوانات یا کودکان آشـکار مـی شـود(گلمن،1384:29)

تاثیر هوش هیجانی در زندگی و موفقیت ها

درک و کنترل و مدیریت هیجان ها در حل مشکلات زنـدگی اثـرات شـگرفی دارد . همـان گونه که بی توجهی و یا سرکوب هیجانات، اثرات مخربی مانند استرس، اضطراب و تـنش هـای روحی به دنبال دارد «در سال های اخیر نتایج پژوهش هـا نشـان داده اسـت کـه بـین هـوش هیجانی و آمادگی برای مبتلا شدن به انواع بیماری ها هم بستگی بالایی وجـود دارد . اسـترس، اضطراب و افسردگی دستگاه دفاعی بدن را تضعیف و متوقف می کند و باعث آسیب پـذیری در مقابل همه ی بیماری ها از سرماخوردگی معمولی تا سرطان مـی شـوند . مهـارت هـای هـوش هیجانی بازگشت به سلامت را نیز سرعت می بخشند. کسانی که بیمارنـد ولـی در طـول مـداوا روی مهارت های هوش هیجانی خود کار می کنند و آن هـا را رشـد مـی دهنـد از بسـیاری از بیماری ها از جمله کشنده ترین بیماری ها(بیماری های قلبی و سرطان) زودتر رها می شوند» ( برادبری/ گریوز، 1384 :31) به بیانی، مفهوم زندگی سـالم و بـا نشـاط رابطـه ی نزدیکـی بـا رضایت خاطر و آسودگی روحی دارد «هوش هیجانی تاثیر بسـیار زیـادی بـر شـادی و رضـایت مردم دارد. کسانی که هوش هیجانی خود را به کار می گیرند، با محیط اطراف خـود سـازگاری بیشتری دارند، اعتماد بالایی نشان می دهند و از توانایی خود آگاهند. رابطـه ی مسـتقیم بـین هوش هیجانی و زندگی خوب و سالم نشان می دهد که توجه به هیجان ها، آگاه بـودن و آگـاه ماندن از آن ها و شور و شوق لازم را برای انجام هر کاری که فرد در پیش رو دارد و تـلاش در جهت دست یابی به اهداف گوناگون را فراهم می آورد» (گلمن، 1383 :30 و 31.( بدین ترتیب احساس می شود جریان زندگی و زیستی انسان چیـزی جـز نمـود و جریـان پدیدارهای هیجانی و هوش هیجانی نیست و این واقعیت درحیـات روانـی و ذهـن انسـان نیـز ساری و جاری است «در واقعیت امر ما دو ذهن داریم، یکـی کـه فکـر مـی کنـد و یکـی کـه احساس می کند. این دو راه اساسا متفاوت شـناخت، در کنشـی متقابـل حیـات روانـی را مـی سازند. ذهن خردگرا، همان نظام درک و فهم است که نوعا به آن آگاهیم

این دو ذهن هیجانی و خردگرا در اکثر مـوارد بسـیار هماهنـگ عمـل مـی کننـد و بـرای راهنمایی ما در دنیا راه های بسیار متنوع کسب آگاهی را در هم می آمیزند. در بسیاری مواقـع یا شاید در اکثر مواقع، این دو ذهن هماهنگی فوق العاده ای با هم دارند، احساس، لازمه ی فکر و فکر، لازمه ی احساس است. اما زمانی که هیجانها به غلیان در می آیند، این تعادل به هم می خورد. در این موارد، ذهن هیجانی در مکان برتر قرار می گیرد و بر ذهن خردگـرا مسـلط مـی شود» (گلمن، 1383 :32 و 33 )این تفاصیل به خوبی نشانگر این موضوع است کـه در ظـاهر، مسیر زندگی افراد را عقل و منطق مشخص می کند حال آن که در واقع عمیق ترین هیجانـات و به بیانی هوش هیجانی است که رهبری را بر عهده می گیرند و نـوع بشـر، زنـدگی انسـانی و انسانیت خود و ادامه ی حیات و تعاملات انسانی خود را مدیون این هیجانات است. اساسا کشف آگاهی های انسان که تمامیت وجودی فرد در گرو آن است، از تعامل این دو ذهن به دست می آید، به این صورت که هیجان ها اطلاعات لازم را در اختیار ذهن خردگرا قـرار مـی دهنـد ودر مقابل، ذهن خردگرا، آن هیجان ها را پالایش می کند. و اگر قدرت هیجان ها سلب شود، تفکر نیز مختل می شود و بر این مبنا نوجوانان و جوانانی که در معرض عدم موفقیت های تحصـیلی و شکست در آن و یا انواع بزه های اجتماعی قرارمی گیرنـد بـیش از نقـص توانـایی فکـری، از آسیب دیدگی ذهن هیجانی شان دچار مشکل می شوند و هوش منطقی، در مواقع بروز بحـران یا فرصت هایی که در زندگی جهت صعود و نیل به اهداف در اختیار انسان می گذارد، فاقد توان و آمادگی است.«هوش هیجانی آن قدر برای موفقیت ضروری است کـه 60 درصـد عملکـرد در همه ی انواع شغل ها را شامل می شود. هوش هیجانی به تنهایی بزرگ ترین عامل برای پـیش بینی عملکرد فرد در محیط کار و قوی ترین نیرو برای رهبری و موفقیت است» (برادربری/ گریوز، (:1384:33)

منابع :

١- هوش هیجانی، نویسنده:دانیل گلمن، مترجم:نسرین پارسا،

٢- [ هوش هیجانی و مدیریت در سازمان(مبانی نظری، شیوه‌های آموزش و ابزارهای سنجش)]، سبحانی نژاد، مهدی و یوزباشی، علیرضا(۱۳۸۷). هوش هیجانی و مدیریت در سازمان(مبانی نظری، شیوه‌های آموزش و ابزارهای سنجش)، تهران: انتشارات یسطرون.

٣- [هوش هیجانی]، هوش هیجانی، دکتر تراویس برادبری، ترجمه مهدی گنجی، ویراستار: دکتر حمزه گنجی، نشر ساوالان، تهران، ۱۳۸۴.

4- پایگاه مقالات مدیریت آموزشی

هوش هیجانی نویسنده گلمن ، دنیل ترجمه نسرین پارسا

هوش هیجانی ( مهارت ها و آزمون ها ) تراویس بـراد بـر ی : جـین گریـوز : متـرجم :

مهدی گنجی – ساوالان

 هوش عاطفی علی ذوالفقاری – مه ، نارنج

 هوش عاطفی ( هیجانی ) ناصر مهدوی : آرمان رشد

 هوش هیجانی و ورزش : پرویز شریفی در آمدی : سیروس آقایار - طراحان ایماژ

 کاربرد هوش هیجانی ، ویراستار : جوزف سیاروجی : جان دیر مایر : مترجم ایرج پاد

 الهام نوذری – محقق اردبیلی

مروری بر بعضی مفاهیم هیجانی مهدی محمد امینی : کریم عـار ی سـار ی نصـیر لـو :

 شرکت سهامی انتشار

 اکبرزاده، نسرین. هوش هیجانی: دیدگاه سـالوی و دیگـران / تـالیف و ترجمـه نسـرین

 تقی پور ظهیر، علی. مقدمه ای بر برنامه ریزی آموزشی و درسی/ علی تقی پـورظهیر .

اکبرزاده.- تهران: فارابی، 1383.

 تهران: آگاه، 1371.

 جینزبرگ، هربرت. رشد عقلانی کودک از دیدگاه پیاژه/ هربرت جینزبرگ، سیلویا اوپـر، ترجمه فریدون حقیقی، فریده شریفی.- تهران: فاطمی، 1371.

 ذوالریاستین، مجید. روش تحقیق در مدیریت/ مجیـد ذوالریاسـتین .- تهـران : پشـوتن، . -1380

 رشیدپور، مجید. رشدعقلی/ مجید رشیدپور.- تهران: انجمـن اولیـاء و مربیـان، 1371

. - ژوزف فورگاس: جان مایو، سیاروچی ، جوزف، هوش عاطفی در زنـدگی روزمـره / ژوزف سیاروچی ترجمه اصغر نوری امام زاده ای. حبیب ا... نصیری.- اصفهان؛ نوشته، 1383.